تویِ شیرینی، تو اول! قند، دوم میشود / مزه ی سوهان اعلا پیش تو گم میشود
بین قُطاب و گز و نُقلِ محلی ساده است / حدس اینکه طعم لبهای تو چندم می شود!
روزها رد میشود، چشمت شرابی کهنهتر / پلکهایت کم کَمک تبدیل به خُم میشود
هر کجا ساکن شوی در نقشه، مانند شمال / جمعیت آنجا گرفتار تراکم میشود
چشم بسته، هر کسی بویت کند توی سرش / باغهای پرگُلِ قمصر تجسم میشود
ماه را جای تو میگیرم نمی دانم چرا / اینقدر این روزها سوءتفاهم می شود!
دود کن اسپند را، چشم حسود از دیدنت / شورِ شور، اصلا دو تا دریاچهی قم میشود
وقتِ شرعی، لطف کن از پیش مسجد رد نشو / موجبات سستیِ ایمان مردم میشود
وسوسه یعنی تو! شالیزار هم یعنی بهشت / بیخودی آدم دچار سیب و گندم می شود...